صدای رد شدن ماشینا از رو آسفالت خیس خیابون.
بچه های مدرسه ی کنار خونه مون که خوشحالن! قلبن خوشحالن و جیغ میکشن و میدوعن زیر بارون!
هوا. وای که من هرچی بگم از هوا ی ابری کم گفتم!! ترجیح میرم صبح چشمامو رو به آسمون خاکستری و بوی نم بارون باز کنم.
آسمون آبی هم خوبه ولی این هوا. یه چیز دیگه س! :)
میرم پشت بوم و در اون اتاقکی ک رو پشت بوم دارم رو باز میکنم. بارون داره عمود میباره!! اونقدری عمود ک حتی یه قطره هم نیومد توو اتاق!
پس منم خیلی نزیدک شدم به قطره های بارون! از جلو چشمم رد میشن ولی من خیس نمیشم!
دلم میخاس بدوعم زیر بارون و رو پشت بوم و رو ب آسمون دستامو باز کنم و بچرخم تا حدی ک سرم گیج بره و حس کنم دارم میوفتم از رو پشت بوم![دیوانه!]
میرم ک شعر بخونم. حافظ نیس!! مث اینکه رفته پایین!
اول مولانا و بعد سعدی خوندم. رهی هم وسوسه میکرد بخونمش ولی مقاومت کردم! :دی
دستمو بردم زیر بارون. نگهش داشتم.
چند قطره خاطره از چشمم بارید.
اونارو هم نگه داشتم و چند قطره خاطره ی چدید جمع کردم.
رفتن از این تنهایی و آرامش. واقعا سخته.
همبن الان بارون شدیدا شدید شده.
اونقدری ک حس میکنم سقف خونه رو میخاد سوراخ کنه و بیاد توو.
این خواستن طبیعیه!!
داره صدام میکنه!!
من باید دوباره برم اون بالا.!


ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گذر عمر رایانه صبا Takhte Sefid Andre My Company باربری Laura اسید فسفریک دبیرستان دخترانه پردیس اهواز